پوریم

آن زمان که آدم خلق شد هرگز در این فکر نبود,روزی خواهد آمد که باید زمین را ترک گوید

پوریم

آن زمان که آدم خلق شد هرگز در این فکر نبود,روزی خواهد آمد که باید زمین را ترک گوید

زن ومار(یاداشت سی و هفتم)

 

 Picture Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/

  

زرگل با پاهای برهنه و کوزه ای بر دوش ، روی شن‏های داغ صحرا قدم می گذاشت. صدای خلخال هایش در سکوت صحرا طنین می انداخت .نور در آینه های کوچک جلیقه اش منعکس می شد و سایه اندام بلندش بر شن ها با او جلو می‏رفت. باد می وزید .دامن بلندش به دور پاها می پیچید و راه رفتن را برایش مشکل می ساخت.
ضربات شلاق گون شن های ریز بر صورتش، چشمان سیاه او را به درد آورد.شاید طبیعت هم به مقابله با او برخاسته و قصد داشت او را از راهش باز گرداند .اما او بی توجه به جلو گام بر می داشت .خورشید هم از بالای کوه تفتان با پاشیدن انوار گرمش خودنمایی می کرد سراپای دختر بلوچ مرطوب و دانه های درشت عرق بر پیشانی اش خودنمایی می کرد، کلافه بود. دلش می خواست می توانست چهره اش را در آینه های کوچک لباسش ببیند. او همیشه از دیدن زیبایی اش لذت می برد اما این بار قصد دیگری داشت آشوب دل را در چهره اش جست و جو می‏کرد .خود می دانست بانی اتفاق امروز تنها خودش می باشد .وسوسه های او قلندر را تحریک کرده بود. 

  

ادامه مطلب ...

تورات منظوم(یاداشت سی وششم)

 

آفرینش جهان هستی 

آفرینش را چو او آغــاز کرد     طی شش روز، این جهان را ساز کرد
خلقتش در روز اول این چنین      کهــکـشانها ، آسـمانــها و زمین
غرش طوفان، فرای سطح آب       این جهان، ظلمانی و هم چون حباب
امـر فرمود او که نور آید پدید      شد هویــدا نــور و ظلـمت ناپدید
روزروشن گشت چون شب تیره بود     هر سپیــدی بر سیــاهی چیره بود
....
شد ششم روز و جهان هم چون بهشت     ایزد دانا ز خاک انسان سرشت
روح خود را بر تن و جانش دمید     آدمش نامید و او را برگزید