پوریم

آن زمان که آدم خلق شد هرگز در این فکر نبود,روزی خواهد آمد که باید زمین را ترک گوید

پوریم

آن زمان که آدم خلق شد هرگز در این فکر نبود,روزی خواهد آمد که باید زمین را ترک گوید

رסיפורו של האזרת עלי روایتی از حضرت علی(ع) (یاداشت هفتاد و دوم)

 

 از حضرت علی (ع) روایت شده که فرمودند:
از تورات 12 آیه برگزیدم و به عربی بازگرداندم و روزانه سه نوبت در آنها می
‌نگرم :    

האזרת עלי מסופר שהנביא אמר:
12 פסוקים מהתורה בחרו לערבית חזרו שלוש פעמים ביום ואני מסתכל:

آیه نخست:  

ای انسان، تا آن هنگام که تحت قدرت و سلطنت منی، از شکوه هیچ‌کس پروا مکن و بدان که قدرت و سلطنت من بر تو همیشگی و جاودان است. 

פסוק ראשון: גבר, כך שכשאתה תחת כוחו של בית המלוכה, כוח המלוכה והתפארת ויודע שאני לא פוחד מאף אחד מכם הוא נצחי ונצחי.

آیه دوم:

ای انسان، تا آنگاه که خزینه‌ها از ارزاق پر دارم از نرسیدن روزی خویش میندیش وبدان که خزاین من پیوسته پر خواهد ماند.  

פסוק שני: גבר, כך שכשאני khazine לא יגיע היום שלם שלו הצטרף למשרד האוצר יהיה מלא.

آیه سوم:

ای انسان، تا آن زمان که مرا توانی یافت، به هیچ‌کس دیگر دل مبند و بدان که هر وقت مرا جویا شوی، نیکوکار و نزدیک به خود خواهی یافت. 

בית שלישי: אדם, אם כן, שמצא אחד את השני וזה הלב שואל אותי כל זמן, טוב, וקרוב לרצונו.

آیه چهارم:

ای انسان، به حق خودم سوگند که من دوستدار توام، پس به حقی که بر تو دارم سوگندت می‌دهم که دوستدار من باش. 

הפסוק רביעי: איש, שנשבע לעצמי שאני המאהב שלך, אז אתה צודק באני לאהוב אותי.

آیه پنجم:

ای انسان، تا آن وقت که هنوز از صراط نگذشته‌ای، از خشم من ایمن منشین. 

הפסוק 5: בבני אדם, זה עדיין זמןהנתיב, בטוחהכעס שלי.

آیه ششم:

ای انسان، همه چیز را به خاطر تو آفریدم و ترا به خاطر عبادت خود، پس مباد که در راه آنچه برای تو آفریده‌ام از آنچه تو را برای آن آفریدم در گذری 

הפסוק 6: גבר, בשבילך ברא את כל הדברים, ולך לתפילות שלך, אז מה היא הדרך בשבילך פן של מה שיצרת עבור המעבר

آیه هفتم: 

ای انسان، ترا از خاک و پس از آن از نطفه و علقه و مضغه ساختم و آفرینش تو مرا رنجی و دشواری نداشت، اینک پنداری که از رساندن قرص نانی به تو در رنج و دشواری شوم 

פסוק 7:
איש האדמה, ואז אתה טיפה והיצירתיות עשה Mzghh קשר וסבל וקושי, עכשיו שהמושג של כאב וקושי שבהשגת כיכר לחם שאתה מקבל
 آیه هشتم : 

ای انسان، محض خاطر خویش بر من آشفته می‌شوی، لیکن به خاطر من بر خود خشمگین و آشفته نمی‌گردی؟ 

פסוק שמיני: איש, למענו, אני מתרגז, אבל כועס ועצבני כי אני ?

آیه نهم:

ای انسان، روزی تو بر من فرض است و مرا نیز بر تو فرایضی است، لیکن (بدان که) اگر در انجام فرایض نسبت به من سرپیچی کنی، من نه آنم که از فرض و عهده خویش سر باز پیچم 

פסוק תשיעי: אדם, ביום מן הימים אותך ואותי, גם אני מניח שיש לך בפועל, אך (הוא) ממה שאתה עושה בפועל לציית לי, אני לא אחראי על הנחותיהם ומסרב

آیه دهم: 

ای انسان، هرکس ترا برای خودش می‌خواهد، اما من ترا برای خودت خواهانم، پس از من مگریز 

הפסוק ראשון: אדם, מי שאתה רוצה לעצמו, אבל ללמען עצמי, אז אני  آیه یازدهم: 

ای انسان، اگر به آنچه روزیت کرده‌ام، راضی و خشنود باشی، جان و تن خویش را در آسایش و راحتی نهاده‌ای و انسانی سزاوار و ستوده‌ای، لیکن اگر به قسمت من رضا ندهی، چنان دنیا را بر تو مسلط سازم که چونان حیوان وحشی بادیه پیمایی حیران و سرگردان گردی و به هر حال بر فزون تر از آنچه روزی مقسوم تو کرده‌ام، دست نخواهی یافت و انسانی ناسزاوار و ناشایسته‌ای 

פסוק י"א: Rvzyt אדם מה יש לך, אתה מרוצה ומאושר עם חיים ואנשיה ראויים לנוחות ומוסדות אנושיים . אבל אם ר 'אין לי, אז אני אדבר איתך כמו חייתי פרא משוטט בעולם הרוס יומן על הליכה וכל תוצאה מלבד מה שחלקת פעם אחת, ולא יקבל אדם רגשי פוגעניآیه دوازدهم:

هرگاه در برابر من به بندگی ایستادی، چنان باش که بنده‌ای خاکسار در برابر پادشاهی شکوهمند ایستاده است و چنان باش که در منظر خویش مرا می‌یابی، که اگر تو مرا نتوانی دید، من ترا می‌بینم  

פסוק י"ב:
כשאתה עומד מול המשרתים שלי, זה להיות מוזכר מפואר הממלכה עומד מולי כדי ש נקודת המבט שלי, אם אתה לא יכול לראות אותי, אני רואה אותך

ברבור גווע مرگ قو (یاداشت هفتاد ویکم)

 

 

 نهال کوچک را پدر در اولین سالگرد ازدواجش کاشت . در طول سی و پنج سال زندگی مشترک روز و شب از آن نگهداری می کرد و با عشق و علاقه ای خاص به آن می رسید . پیرایشش می کرد ، آب می داد و گاه مدتها عاشقانه به آن خیره می شد . شاید گذشت سالهای زندگی مشترکش را در وجود آن جست و جو می کرد.
درخت قد برافراشته و شاخه ها را به هر سو گسترانده بود و گهگاه شاخه های جوان و ضعیفش را به رقص با نوای باد تشویق می کرد. درخت مغرورانه رشد می کرد و تنها به آسمان چشم دوخته بود . شاید تمام این عشق و توجه را به خود نسبت می داد و چرا نه؟ هیچ یک از فرزندان به یاد نداشتند که به درخت نزدیک شده باشند . پدر این اجازه را از آنها سلب کرده بود.
نسترن زمانی که پنجره را گشود تا هوای اطاق تغییر کند. چشمش به درخت افتاد . همچون صاعقه زده برجایش میخکوب شد. صحنه عجیبی بود . برگهای سبز درخت به رنگهای زرد و خاکستری و آبی و سبز مبدل شده بودند . مبهوت به این منظره نگاه می کرد که باد خفیفی وزید و برگ ها به راحتی از شاخه جدا ساخت. نمی توانست باور کند برگ ها با چنین باد ملایمی فرو ریزد. نگاه نسترن خیلی زود به مادر معطوف شد . او بی پروا به طرف درخت می دوید و در حالیکه دست ها را به دو سو گشوده و می چرخید ، می خندید.همه چیز غریب بود . مادر چه چالاک می دوید. نمی دانست شاد است یا غمگین . در لبخندش چیز گنگی فریاد می زد.حسی به او می گفت که مادر قصد انجام کاری را دارد که باید از دیگران پوشیده بماند . این را برق نگاهش می گفت. مادر سعی می کرد برگهای خاکستری روی زمین را زیر قدم های خود له کند . پدر در بالکن نشسته و از دور شاهد ماجرا بود . چند لحظه ای به مادر و درخت نگاه کرد. کنار پای پدر کلاغی بی صدا نشسته و چشمان ریزش خط سیر نگاه پدر را دنبال می کرد. پدر از جا بلند شد. کلاغ پرواز کرد. روی درخت بالای سر مادر نشست و چند برگ سبز و خاکستری از زیر پایش برزمین فروریخت . پدر با گامهای راسخ به سوی آنها قدم برداشت و بی توجه به مادر کنار درخت ایستاد . دردست او یک سبد مملو از برگهای رنگارنگ بود. دست در میان سبد برد. برشاخه های درخت نشاند . مادر در حالیکه لبخند مرموزی برلب داشت همچون شاهینی که شکار مورد علاقه اش را یافته در میان سبد چنگ انداخت و برگهای ابی را انتخاب کرد و با ولعی سیر ناپذیر شروع به پیوند دادن آنها به درخت نمود . هر چند لحظه ای به پدر چشم می دوخت تا انعکاس عملش را در چهره پدر بیابد. اما پدر مثل همیشه سرش به کار خود گرم بود و توجهی به مادر نداشت . کارش که به پایان رسید بدون توجه به مادر به جای خود بازگشت و از دور به درخت چشم دوخت. آنچنان محو دیدن برگهای سبز شده بود که متوجه نشد زیر برگهای آبی روی زمین گودالی گشوده شد و مادر را به کام خود کشید.
پدر همچنان به درخت و جای خالی مادر چشم دوخت . هیچ واکنشی از او دیده نشد. نه تاثر و نه شادمانی . اما لبخند شاد مادر در آخرین لحظه رضایت را فریاد می زد. نسترن همچنان ایستاده واز پشت پنجره به این صحنه ها نگاه می کرد. بدون این که از دستش ساخته باشد. نه پاهایش حرکت داشت و نه صدایش صدا.
 ביום השנה הראשונה לנישואיה לאביו של נטיעת עצים קטנה. לקח מים ועוד רומנטי כשזה היה מדהים. אולי אחרי שנים של חיים משותפים הייתי לבדוק את זה.גאוות עץ גדל, וחפש לשמים. אולי כל האהבה ותשומת הלב שלהם לתת, ומדוע לא? אף אחד מהילדים הייתי צריך ללמוד כדי להיות קרוב לעץ. הם הכחישו את רשותו של האב.נ כאשר החלון נפתח לשינוי אוויר חדר. טיילור נפלה עצים. כמו ברק פגע הייתי מרותק. זה היה מחזה מוזר. עלים ירוקים של העץ הפכו צהובים ואפורים, כחולים וירוקים. הנוף נראה המום כשהרוח נושב והעלים מופרדים פחות בקלות מהאגף. הוא לא האמין שהוא עוזב את הבריז הקריסה. נ 'פנה לחפש בקרוב לאם. הוא רץ היישר אל תוך עץ וידם להיפתח והסתחרר משני הצדדים, צוחק. הכל היה מדהים. אמא רצתה זריזה. לא ידע הוא שמח או עצוב. הבלעדיות צורחת משהו בחיוך שלה.  אמרה לה שהאמא שלה הולכת לעשות משהו שצריכה להישאר נסתר מאחרים. הכח אמר שזה נראה. אמא ניסתה למעוך את העלים אפורים על הרצפה מתחת לרגליים שלך. יושב במרפסת היה אביו של העד. רק הביט בעץ האם. קרואו לשבת בשקט ליד עיניו של אביו של אביו ייראה אובדן קו הזנה. האבא קם. עורב. אמא ישבה על עץ מעל ירוק והאפור קרס תחתם. צעדים חזקים כלפי אביהם והאם נכנסו עמדו ליד העץ. היד שלו הייתה סל מלא של עלים צבעוניים. יד, סל הטווח. להציב עץ.מדי כמה רגעי עיניו של האב לעמוד בפני אב מוצא תפירה כדי לשקף את הפעולה. אבל האבא שלו תמיד עשה את העבודה שלו היה טיפול חם ואימהי. ללא קשר למי שהסתיים אמו חזר למקום של תפרים מסביב לעץ שלהם. הם לא מבינים שהעלים היו עלים לדעוך לבור כחול ירוקים בשטח נפתח ולקחו את אמו לחיך.אביו של העץ האם ותפרי מושב. לא הייתה שום תגובה ממנו. גם אושר ולא צער. מחייך אמא שמחה ברגע האחרון, אבל שביעות הרצון של צרחות. נ 'עדיין עומד מאחורי הקלעים מסתכלים על החלון. להתבצע ללא החטאה. לא יכל להזיז את הרגליים ולא נשמע קולו.

ادامه مطلب ...